کد مطلب:33898 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:422

فضایل و کمالات سید رضی











سید رضی در عزت نفس و بلندای نظری، سخاوت و بخشندگی، پایبندی به امور شرعی، پرهیز از تملق و چاپلوسی، پارسایی و پرواپیشگی در روزگار خود مانند نداشت. از هیچ كس صله و جوایز شعر نپذیرفت و چند بار بخششها و جوایز «بهاء الدوله دیلمی» را مسترد داشت و حتی صله ی شعر را از پدرش آن هم در سن نه سالگی نپذیرفت![1]. روح ازادگی در سید رضی چنان جلوه داشت كه با «ابواسحاق صابی»[2] غیر مسلمان رابطه ای صمیمی داشت و میان ان دو مراودات و مراسلات علمی و ادبی برقرار بود،[3] و چون او درگذشت، سید رضی در قصیده ای عالی و بسیار حزن انگیز او را مرثیه گفت كه برخی ابیات آن چنین است:


اعلمت من حملوا علی الاعواد
ارایت كیف خبا ضیاء النادی


جبل هوی لو خر فی البحر اغتدی
من رقعه متتابع الازباد


ما كنت اعلم قبل حطك فی الثری
ان الثری یعلو علی الاطواد


بعدا لیومك فی الزمان، فانه
اقذی العیون وفت فی الاعضاد


اعزز علی بان یفارق ناظری
لمعان ذاك الكوكب الوقاد


من للبلاغه و الفصاحه ان همی
ذاك الغمام و عب ذاك الوادی


ان الدموع علیك غیر بخیله
و القلب بالسلوان غیر جواد


یا لیت انی ما اقتنیتك صاحبا
كم قنیه جلبت اسی لفوادی

[صفحه 86]

لا تطلبی، یا نفس، خلا بعده
فلمثله اعیا علی المرتاد


ما مات من جعل الزمان لسانه
یتلو مناقب عودا بوادی[4].


دانستی چه كسی را بر این چوبها (تابوت) برداشتند؟ دیدی چگونه شمع انجمن ما خاموش گردید؟

كوهی فروریخت كه اگر در دریا می غلتید، از شدت برخوردش دریا پی در پی خروشان می شد،

پیش از دفن تو در زیر خاك، نمی دانستم كه خاك بر چكاد فراز می گردد، چنین روزی مباد در روزگار كه مرگت، چشمها را پر از خاشاك و بازوها را سست گردانید،

بر من بسی گران است كه چشمانم، پرتو افكنیهای آن ستاره ی تابان را دیگر نبیند، چه كسی پس از تو مرد میدان فصاحت و بلاغت است، اگر ابر سخن باران سخنوری فروریزد و بیابان از سیل نویسندگی سرشار گردد؟

اشكها در ریختن بر تو بخیل نیستند، قلب است كه در آرام گرفتن بخشنده نمی باشد،

ای كاش تو را به عنوان دوست بر نمی گزیدم، چه گزینشها كه جز غم و اندوه برای دل به بار نمی آورد،

ای نفس، پس از او به دنبال دوست صمیمی مرو، زیرا جستجوگر نخواهد توانست چنو كسی بیابد.

نمرده است آن كس كه زبانش روزگار را برانگیخته تا پیوسته مناقب او را تلاوت كند.[5].

برخی از این مرثیه سرایی برآشفتند و سید رضی را سرزنش كردند كه شخصی چون او، از دومان پیامبر، كسی چون ابواسحاق صابی كافر را مرثیه می گوید و از فقدان او چنین می نالد! ولی سید رضی گفت: من فضل و كمال او را ستوده، نه بدنش را![6].


صفحه 86.








    1. شرح ابن ابی الحدید، ج 1، ص 33، السید علی خان المدنی الشیرازی، الدرجات الرفیعه فی طبقات الشیعه، الطبعه الثانیه، موسسه الوفاء، بیروت 1403 ق. ص 473، سید رضی مولف نهج البلاغه، صص 108 -107 و 44.
    2. «ابواسحاق ابراهیم بن هلال حرانی» از ادبیان و كاتبان برجسته قرن پنجم هجری بوده است. در نویسندگی و انشا مقامی بلند داشت و او را در شمار «ابن عمید» آورده اند. «ابواسحاق» بر آیین «صابئین» (پیروان حضرت یحیی) بود و بر آیین خود تعصب می ورزید. در سال 349 هجری به سرپرستی دیوان رسائل دارالخلافه بغداد نایل شد. در زمان عزالدوله بختیار پسر معزالدوله دیلمی نامه هایی از سوی وی برای عضدالدوله نوشت كه او را سخت آزرد و كینه ابواسحاق را به دل گرفت و چون عزالدوله بختیار در جنگ با عضدالدوله كشته شد و عضدالدوله بغداد را تصرف كرد، در سال 367 هجری ابواسحاق را به زندان فاكند و تصمیم به كشتنش داشت كه با میانجیگری جمعی از وی درگذشت تا آنكه در سال 371 هجری آزادش كرد. پس از چندی او را تبعید نمود و تا زمان مرگ عضدالدوله یعنی سال 372 در تبعید بود. درگذشت ابواسحاق صابی بنابر نقل «ابن ندیم» پیش از سال 380 هجری بوده است. ر. ك: الفهرست، ص 149، یتیمه الدهر، ج 2، صص 368 -287، شهاب الدین ابوعبدالله یاقوت الحموی، معجم الادباء، داراحیاء التراث العربی، بیروت، ج 2، صص 94 -20، وفیات الاعیان، ج 1، صص 54 -52، الكنی و الالقاب، ج 2، صص 368 -366، النشر الفنی فی القرن الرابع، ج 2، صص 295 -290.
    3. شرح ابن ابی الحدید، ج 1، ص 36.
    4. دیوان الشریف الرضی، ج 1، صص 385 -381.
    5. سید رضی، صص 87 -76.
    6. الكنی و الالقاب، ج 2، ص 368.